روابط حاکم بر بازار کار، متأثّر از دیدگاه مکتب اقتصادی به کار است. اعتقادات، اخلاقیات و روش های عملی، آثارشدیدی بر رفتار دارد. نوع رفتار در بازار کار، آثار خود را در بخش تولید و بر رشد جامعه پدید میآورد. اعتقاداتاسلامی و اخلاقیات آن، مسلمان را به انجام کار اقتصادی ترغیب ساخته، انگیزههای متعدّدی را در او ایجاد میکند.برخلاف آن چه دربارة آموزه های دینی گفته شده، مبانی ارزشی و اعتقادی مسلمان توانایی ایجاد برآیند رفتار توسعهزا را در خود دارد. متون دینی و عملکرد اولیای دینی، کار اقتصادی را مطلوب و محبوب معرّفی کرده است و اعتقاد به قضا و قدر الاهی، رزاقیت خداوند، شفاعت، قیامت، توکّل، زهد، و صبر فقط تضادی با انجام کار نداشته، بلکه درک صحیح از موارد پیش گفته، اثر مثبت آن را بر کار و ایجاد زمینة رشد و توسعة اقتصادی نشانمیدهد.
بازار کار، اقتصاد اسلامی، اعتقادات اسلامی و کار، اخلاق اسلامی و کار، کار و فرهنگ دینی، دین و توسعه.
بازار کار، از مهم ترین بازارهای اقتصادی است. خصوصیات منحصر به فرد نیروی کار و اثر آن بر دیگر بازارها و بر کلّ اقتصاد جامعه اهمیّت خاصّی به آن داده است. دیدگاه مکاتب گوناگون بشری به پدیدة کار و نیروی کار متفاوت است. جایگاه ارزشی کار در هر جامعه، زمینة فرهنگی اصیلی برای تأثیر بر پدیدههای اقتصادی است. تغییر دیدگاه بهکار اقتصادی در دوران قرون وسطا تا دوران جدید، باعث رشد جامعة غربی در بُعد اقتصادی شد. برخی، توسعة اقتصادی قرون جدید را مرهون تغییر نگاه بنیادین جامعه به کار اقتصادی و کسب ثروت، و عقبماندگی دیگر جوامع را ناشی از کمبود بنیادهای فرهنگی دانسته، عقاید دینی و نگرشهای سنتّی به کار، کسب روزی، قضا و قدر، و مانند آن را از عوامل مهمّ عقبافتادگی اقتصادی میشمارند. داوری نادرست دربارة مکتب اقتصادی اسلام به طور عمده ناشی از عدم اطّلاع از مبانی دینی در این امور است. نوشتة حاضر درصدد است با مراجعه به متون دینی اصیل (قرآن وسنّت)، دیدگاه کلّی دین مبین را به کار اقتصادی نشان دهد. حجم مطالب مربوط به کار در اسلام، بسیار گسترده ومتنوّع بوده و قرار گرفتن آن در یک مقاله امر دشواری است. ابواب گوناگون جوامع روایی، این مباحث را در خود جای داده است. امید است نوشتة حاضر بتواند نمایی کلّی از آن مجموعه را در معرض دید دوستداران اقتصاد اسلامی قراردهد. دیدگاه دین دربارة کار در گسترة هستی و ویژگی های کلّی کار، رابطة عقاید خاص دینی مثل قضا و قدر الاهی، رزاقیت الاهی، تضمین روزی، و معاد با کار اقتصادی، ارتباط خصوصیات اخلاقی مثل توکّل، صبر، زهد و قناعت با کار و توسعة اقتصادی، بیان اسوههای عملی در این زمینه، اثبات مطلوبیت ذاتی کار اقتصادی، و تفاوت دیدگاه اسلام با دیگر مکاتب و اهداف و انگیزههای کار اقتصادی فرد مسلمان، مطالب آمده در نوشتة حاضر است.
جهان هستی جلوة کار خدا است. کار را آفرید؛ آن گاه عالم را به حق رقم زد (دخان (44): 38). آسمان ها وزمین را در شش روز پدید آورد (اعراف (7): 54)، و بدون تکیهگاه ظاهری سپهر نیلگون را رفعت بخشید(رعد (13): 2)، و با توان و قدرت و بدون سستی از آن محافظت کرد (فاطر (35): 41). زمینرا همچون گاهواره در اختیار انسان قرار داد (طه (20): 53) تا در پهنة سفرة آن قرار گیرد (نوح(71): 19؛ غافر (40): 64)، و طعام و عزّت خود را به چنگ آرد (مرسلات (77): 25).ستارگان را زیور و زینت آسمان قرار داد (صافات (37): 6)، و ماه تابان و خورشید جهان افروز را برایروشنایی زمین نمایان ساخت (فصلت (41): 12)؛
آن گاه همه را در مدار خود حرکت داد (یس(36): 40) تا شب و روز را در پی هم و هر یک را از دل دیگر بدرآرد (فرقان (25): 62 و آلعمران(3): 27). زمین را با کوه های استوارش از هیجان و لرزه باز داشت (انبیاء (21): 31)، و باد را فرستاد (اعراف (7): 57؛ حجر (15): 22) تا ابرهای رحمت را بر هم بکوبد و از دل آن، همراه با تندر و مهیب آسمانی قطرات حیات را بر زمین تشنه بریزد (نور (24): 43) تا در مجاری آن فرود رود (مؤمنون(23): 18؛ زمر (39): 21) و چشمهها از آن سرازیر شود (یس (36): 64) و دریاها پدیدآید تا از دل آن تازهها برگیرند و زینت به چنگ آرند (نحل (16): 14؛ رحمن (55): 22). کشتی ها برآن روان سازند و بر گسترة آن غالب شوند (جاثیه (45): 12). آب های گونهگون را با هم در آمیخت بدون آن که یکی شوند (رحمن (55): 19 و 20). با آب رحمت خود، زمین تفتیده را طراوت بخشید و جوانههای گیاه را بر آن رویانید. باغ ها را ثمر داد و خوشههای گندم و خرما را نمایان ساخت (ق (50): 9 ـ 11؛ انعام (6): 99). زنبوران را فرمان لانهسازی در کوه ها و درختان داد و پرندگان را در فضای آبی حافظ شد و چارپایان را برای غذا و پوشاک و یاری و زیبایی آفرید (نحل (16): 68 و 69 و 79و 66 و 5 ـ 8). تا آن گاه که ارادة او بر خلقت احسن قرار گرفت، و او را از آب و خاک بر فطرت خود در زمین صورت داد، و بر عالمیان، خلیفة خود ساخت (حجر (15): 28؛ روم (30): 30؛ بقره (2): 30). عالم را مسخّر انسان کرد تا با کار و تلاش خود و با عمل صالح، راه خدا را بپیماید و وارث زمین شود (لقمان (31):20؛ زمر (39):74)؛ زمین را آباد سازد و بر دوش آن سوار و آن را رام کند. (هود (11): 61؛ ملک (67): 15). راه های آن را بیابد و از آن بهره گیرد (زحرف (43): 10). همچون کار خدا که بر شاکله ذات او است (اسراء(17): 86)، آدمی هم بر مثل شاکله و فطرت الاهی خود کار کند تا آن گاه که به خاک بر میگردد، زمین مرده را حیات بخشیده، و شکرگزار این همه نعمت باری تعالی باشد. تمام عزّت و قدرت از آنِ خدای قادر عزیز است که به اشارهای، عالم بدیع را رقم زد و انسان را برای آباد ساختن این مزرعه زندگی، جانشین خود ساخت (یونس (10): 65؛ بقره (2): 165). خداوند با صنعتگری تمام، خلقتی را رقم زد که هدایت، آن را به دنبال دارد (طه (20): 50). همه مقهور امر او و ملائکه، مأمور و مطیع اشارة اویند (نحل (16): 49 و 50). در سراسر وجود عالم، حرکت سریان دارد و فعل الاهی در عالم مادّی سکون بر نمیتابد. جوهرة عالم در تب وتاب به سر میبرد و در پی هدف خود روان است. بیکاری و بیهدفی در هیچ ذرّهای ازعالمیان راه ندارد. همه در مسیرحق روان، و از او به سوی او در حرکت و تلاشند (انشقاق (84): 6). هدف آفرینش، کار نیک انسان ها است، وکار نیک انسان ها در صفحة وجود گم نمیشود و آثار آن را در دو سرا مشاهده میکند (ملک (67): 2؛ کهف(18): 30).
کار همچون وجود، در تمام شؤون عالم دخالت دارد. کار و کارگر در وجود تمام اشیا مؤثّر است. کارگران، جلوة کار الاهی اند. حق تعالی، مبدأ کارگری است و فعّال است (امامخمینی، 1379: ج 7، 172). کار او هر دم نو و تازه است و تکرار در کار او راه ندارد (رحمن (55): 29). او زنده میکند و میمیراند؛ حکمت القا میکند و وحی را ارسال و از زبان پیامبرانش به همه مژده میدهد که عمل صالحِ انسان، اندیشة پاک او را ارتقا میبخشد (فاطر(35): 10).
افعال بسیاری به خداوند در قرآن و احادیث نسبت داده شده است که میتوان برخی را ذکر کرد. فالق الحبّ والنوی (شکافنده دانه و هسته)، بارئ (پدید آورنده)، بدیعالسموات و الارض، رزّاق، شدیدالمحال (نیرومند)، فاطر (خالق)، قیّوم (به پادارنده)، مصوّر (صورت ده)، الصانع، الباسط، المبدئ، المعید، الباعث، الضّار، المعطی، و ده ها اسم و صفت که دلالت دارد خداوند در آفرینش عالم و تغییر آن فعّالیت میکند (الطباطبائی، 1417: 35 ـ 62)؛ بنابراین افعال الاهی هم در تعریف کلّی کار قرار میگیرد.
از طرف دیگر، ملائکة هم به امر الاهی مطیع هستند و اوامر او را انجام میدهند (نحل (16): 50). آن ها وظیفة تبلیغ را به عهده دارند (یس (36): 17). گاه امداد الاهی را به مؤمنان میرسانند (آلعمران (3):125) و گاه عذاب را بر ناسپاسان فرود میآورند (حجر (15): 58). آن ها کارگزاران نظام آفرینش و بهوظایف خود آشنا و عامل هستند.
عمل انسان ها در نظام ارزشی دین، گاه عمل صالح و گاه عمل زشت، و جزای هریک مثل و عین آن است (غافر (40): 40؛ کهف (18): 88؛ یس (36): 54، زمر (39): 70). عمل صالح، حیاتطیبه را در پی دارد و خیر آن به عامل آن باز میگردد (نحل (16): 97؛ فصلت (41): 46)، و در مقابل آن زیان عمل بد است که اوّل متضرّر آن، انسانی است که آن را انجام میدهد. کار و عمل صالح مطلوب دین است و برایاصلاح عمل باید کارها را در مسیر حق و متناسب با نظام آفرینش قرار دهد. هر عملی که از ایمان او سرچشمه بگیرد و نشانة ایمان قلمداد شود، عمل صالح است.
گرچه نمونههای بارز عمل صالح اعمال عبادی است (نماز، حج، جهاد و...)، صلاحیت عمل بهجهتدهی آن بستگی دارد، نه به نوع آن؛ پس کار کشاورزی گاه عمل صالح است، و عملی که به ظاهر عبادت است، گاه عمل صالح نیست.
بر اساس آن چه گذشت، آشکار می شود که کار در یک تعریف کلّی، شامل هر نوع فعّالیت میشود چه به قصد دریافت ما به ازای مالی آن انجام شود یا نه؛ هدف آخرتی داشته باشد یا دنیایی؛ عملِ موجود مادّی باشد یا مجرّد؛ کار یدیباشد یا کار فکری؛ کار صنعتی و تولیدی باشد یا کار خدماتی؛ عمل عبادی باشد یا عمل اقتصادی.
در دیدگاه توحیدی، خداوند، عالم را به صورت علّی و معلولی پدید آورده است؛ یعنی برخی پدیدهها معلول و متأثّراز دیگر پدیدههایند. نظام عالم بر اساس قانون علّت و معلول استوار است و سلسله علل به خدا منتهی می شود. بهعبارت دیگر، تمام موجودات، معلول خدا هستند و از فیض او بهره میگیرند. در دیدگاه حکمت اسلامی، موجودات عین فقر و ربطند و سلسله علل و معالیل مجرای فیض هستند، نه علّت و هستی بخش. معنای توحید افعالی هم ایناست که نظام عالم را مشیت الاهی در تمام مراتب به جریان میاندازد.
قضا به معنای حکم و قطع و فیصله دادن، و قدر به معنای اندازه و تعیین است. حوادث جهان از آن جهت که وقوع آن ها در علم و مشیّت الاهی قطعیّت و تحتّم یافته است، مقضّی به قضای الاهی هستند و از آن جهت که حدود و اندازه و موقعیّت مکانی و زمانی آن ها تعیین شده است، مقدّر به تقدیر الاهی اند. حوادث عالم بیارتباط باهمدیگر نبوده و آن چنان نیست که نظام اسباب و مسبّاب در کار نباشد و تمام حوادث مستقیم از ناحیة باری تعالیآفریده شوند. بنابر اصل علیّت عمومی، پیوند ضرور و قطعی حوادث با یک دیگر و این که هر حادثهای تحتّم و قطعیّت خود و همچنین تقدّر و خصوصیات وجودی خود را از اموری مقدّم بر خود گرفته، امری مسلّم و غیرقابل انکاراست. اصل علیّیّت و اصل ضرورت علّی و معلولی و اصل سنخیّت از اصول متعارفه علوم بشری است. طبق این نظر، سرنوشت هر موجودی به دست موجودی دیگر است که علت او است و ضرورت وجود و خصوصیات او را ایجاد کرده، و آن هم معلول نعمت دیگری است.
اعتقاد به قضا و قدر عمومی و این که هر حادثهای و از آن جمله اعمال و افعال بشر به قضا و قدر الاهی است، مستلزمجبر نیست. این استلزام آن گاه رخ میدهد که بشر و ارادة او را در کار دخیل ندانیم و قضا و قدر را جانشین قوّه و نیرو و ارادة بشر بدانیم؛ زیرا ذات حق با اسباب و از راه علل خاصّی در جهان تأثیر میبخشد. قضا و قدر الاهی چیزی جز سرچشمه گرفتن نظام سببی و مسببّی جهان از علم و اراده الاهی نیست؛ بنابراین، عقیدة جبر به اعتقاد به قضا وقدر الاهی ارتباطی ندارد.
همچنین قبول اصل علّیت عمومی با آزادی و اختیار بشر منافاتی ندارد. بشر دارای اختیار و آزاد آفریده شده است. به اوعقل و فکر و اراده اعطا شده تا در مواجه با راه های متعدّد، بدون اجبار، یکی را برگزیند. انتخاب یکی از آن ها به نظر و فکر و اراده و مشیّت شخصی او مربوط می شود. طرز فکر و انتخاب او است که راه خاصّی را معیّن میکند. در اینجا شخصیّت و صفات روحی و اخلاقی و سوابق تربیتی موروثی و میزان عقل و دوراندیشی بشر تأثیر خود را به جا میگذارد. قطعیّت یافتن یک راه و یک کار فقط به خواست شخصی او مرتبط است (ر.ک: مطهری، 1345).
مقصود از قضا و قدر حتمی و غیرحتمی که در متون دینی از آن یاد شده (کلینی، 1362: ج 1، 151؛ مجلسی، 1374: ج 5، 124)، این نبوده است که اختیار را انکار کنیم یا قضا و قدر در جریان عالم و دست کم در افعال و اعمال بشر را منکر شویم. مقصود از قضا و قدر حتمی، قضا و قدر مربوط به موجودات مجرّد است که یکنحو وجود دارند و تحت تأثیر علل گوناگون قرار نمیگیرند؛ بنابراین، یک نوع سرنوشت بیش تر ندارد؛ چون امکان جانشین شدن سلسلهای از علل به جای این سلسله نیست؛ امّا در غیرمجردات که امکان هزاران نقش و رنگ را دارند وتحت قانون حرکت هستند و همواره بر سر چند راهی قرار میگیرند، قضا و قدرهای غیرحتمی وجود دارد؛ یعنی یک نوع قضا و قدر، سرنوشت آن ها را معیّن نمیکند؛ زیرا سرنوشت معلول در دست علّت است و چون این امور با علل گوناگون سروکار دارد، سرنوشتهای مختلف در انتظار آن ها است. مادّة طبیعی، استعداد تکامل دارد و با علل وعوامل مختلف مواجه میشود و تحت تأثیر هر یک، حالتی مییابد که مخالف حالت متأثّر از دیگری است. بیماریکه مرضی سبب درد او شده است اگر دوا مصرف کند، دوا علّت دیگری است که سرنوشت او را تغییر میدهد. سرنوشت های گوناگون در مواجهه با شخص است و او میتواند یکی را برگزیند. اگر دوا بخورد و شفا یابد، به سبب قضا و قدر الاهی است و اگر دوا نخوردو بیماری او را از پای درآورد، این هم به سبب سرنوشت و قضا و قدر الاهی است (مطهری1345: 53).
قضا و قدر، عاملی در عرض سایر عوامل جهان آفرینش نیست؛ بلکه مبدأ و منشأ و سرچشمه همة عامل های جهان است؛ از این رو محال است قضا و قدر، در شکل یک عامل در مقابل سایر عامل ها و مجزّا از آن ها ظاهر شود و جلو تأثیر عامل خاصّی را بگیرد یا عامل خاصّی را به کاری وادارد. جبر به معنای این که اکراه و اجبار ازطرف قضا و قدر بر انسان باشد، محال است؛ زیرا در عرض سایر عوامل نیست. بلی، برای مظاهر قضا و قدر ممکن استکه یکی دیگری را به کاری وا دارد؛ مثل این که انسانی دیگری را به کار وا می دارد؛ امّا این غیر از جبر اصطلاحیاست که تأثیر قضا و قدر به طور مستقیم بر ارادة انسانی است.
در هیچ یک از آیات قرآن و روایات اولیای دین و عملکرد مسلمانان، نشانی از ارتباط بین کار نکردن و آباد کردن دنیا واعتقاد به قضا و قدر الاهی وجود ندارد. در قرآن، آیات متعدّدی است که انسان را بر سرنوشت خود مسلّط قلمداد میکند و میفرماید:
إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ (رعد (13): 12).
خدا وضع هیچ مردمی را عوض نمیکند، مگر آن که خود آن ها وضع نفسانی خود را تغییر دهند.
إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً (رعد (13): 3).
ما انسان را راه نُمودیم؛ او خود سپاسگزار است یا ناسپاس.
ظَهَرَالْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ (روم (30): 41).
در صحرا و دریا به واسطة کردار بد مردمفساد و تباهی پدید شده است.
در روایات آمده است که امیرالمؤمنان علیه السلام در سایة دیوار کجی نشسته بود. از آن جا حرکت کرد و زیر سایة دیوار دیگری قرار گرفت. به حضرت گفته شد: از قضا می گریزی؟ فرمود: از قضای الاهی به قدر الاهی پناه میبرم (الصدوق، 1398: 369). پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله وسلم هم در آموزه های خود، برای یاران خود مسألة قضا و قدر را به گونهای توضیح داد که با جبر فاصلة بسیاری داشت. مسلمانان میدانستند که اگر خدا را یاری کردند، خدا آنان را یاری میرساند. (محمد(47): 7؛ حج (22): 40)، و خداوند هر روز دست در کاری است (رحمن (55): 29) یا این که خداوند هر چه را بخواهد که پیش تر ثبت شده است، محو میکند و هر چه را بخواهد که پیش تر ثبت نشده است، ثبت میکند (رعد (13): 39)؛ از این رو با اعتقاد به
نخوردو بیماری او را از پای درآورد، این هم به سبب سرنوشت و قضا و قدر الاهی است (مطهری1345: 53).
قضا و قدر، عاملی در عرض سایر عوامل جهان آفرینش نیست؛ بلکه مبدأ و منشأ و سرچشمه همة عامل های جهان است؛ از این رو محال است قضا و قدر، در شکل یک عامل در مقابل سایر عامل ها و مجزّا از آن ها ظاهر شود و جلو تأثیر عامل خاصّی را بگیرد یا عامل خاصّی را به کاری وادارد. جبر به معنای این که اکراه و اجبار ازطرف قضا و قدر بر انسان باشد، محال است؛ زیرا در عرض سایر عوامل نیست. بلی، برای مظاهر قضا و قدر ممکن استکه یکی دیگری را به کاری وا دارد؛ مثل این که انسانی دیگری را به کار وا می دارد؛ امّا این غیر از جبر اصطلاحیاست که تأثیر قضا و قدر به طور مستقیم بر ارادة انسانی است.
در هیچ یک از آیات قرآن و روایات اولیای دین و عملکرد مسلمانان، نشانی از ارتباط بین کار نکردن و آباد کردن دنیا واعتقاد به قضا و قدر الاهی وجود ندارد. در قرآن، آیات متعدّدی است که انسان را بر سرنوشت خود مسلّط قلمداد میکند و میفرماید:
إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ (رعد (13): 12).
خدا وضع هیچ مردمی را عوض نمیکند، مگر آن که خود آن ها وضع نفسانی خود را تغییر دهند.
إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً (رعد (13): 3).
ما انسان را راه نُمودیم؛ او خود سپاسگزار است یا ناسپاس.
ظَهَرَالْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ (روم (30): 41).
در صحرا و دریا به واسطة کردار بد مردمفساد و تباهی پدید شده است.
در روایات آمده است که امیرالمؤمنان علیه السلام در سایة دیوار کجی نشسته بود. از آن جا حرکت کرد و زیر سایة دیوار دیگری قرار گرفت. به حضرت گفته شد: از قضا می گریزی؟ فرمود: از قضای الاهی به قدر الاهی پناه میبرم (الصدوق، 1398: 369). پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله وسلم هم در آموزه های خود، برای یاران خود مسألة قضا و قدر را به گونهای توضیح داد که با جبر فاصلة بسیاری داشت. مسلمانان میدانستند که اگر خدا را یاری کردند، خدا آنان را یاری میرساند. (محمد(47): 7؛ حج (22): 40)، و خداوند هر روز دست در کاری است (رحمن (55): 29) یا این که خداوند هر چه را بخواهد که پیش تر ثبت شده است، محو میکند و هر چه را بخواهد که پیش تر ثبت نشده است، ثبت میکند (رعد (13): 39)؛ از این رو با اعتقاد به
نخوردو بیماری او را از پای درآورد، این هم به سبب سرنوشت و قضا و قدر الاهی است (مطهری1345: 53).
قضا و قدر، عاملی در عرض سایر عوامل جهان آفرینش نیست؛ بلکه مبدأ و منشأ و سرچشمه همة عامل های جهان است؛ از این رو محال است قضا و قدر، در شکل یک عامل در مقابل سایر عامل ها و مجزّا از آن ها ظاهر شود و جلو تأثیر عامل خاصّی را بگیرد یا عامل خاصّی را به کاری وادارد. جبر به معنای این که اکراه و اجبار ازطرف قضا و قدر بر انسان باشد، محال است؛ زیرا در عرض سایر عوامل نیست. بلی، برای مظاهر قضا و قدر ممکن استکه یکی دیگری را به کاری وا دارد؛ مثل این که انسانی دیگری را به کار وا می دارد؛ امّا این غیر از جبر اصطلاحیاست که تأثیر قضا و قدر به طور مستقیم بر ارادة انسانی است.
در هیچ یک از آیات قرآن و روایات اولیای دین و عملکرد مسلمانان، نشانی از ارتباط بین کار نکردن و آباد کردن دنیا واعتقاد به قضا و قدر الاهی وجود ندارد. در قرآن، آیات متعدّدی است که انسان را بر سرنوشت خود مسلّط قلمداد میکند و میفرماید:
إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ (رعد (13): 12).
خدا وضع هیچ مردمی را عوض نمیکند، مگر آن که خود آن ها وضع نفسانی خود را تغییر دهند.
إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً (رعد (13): 3).
ما انسان را راه نُمودیم؛ او خود سپاسگزار است یا ناسپاس.
ظَهَرَالْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ (روم (30): 41).
در صحرا و دریا به واسطة کردار بد مردمفساد و تباهی پدید شده است.
در روایات آمده است که امیرالمؤمنان علیه السلام در سایة دیوار کجی نشسته بود. از آن جا حرکت کرد و زیر سایة دیوار دیگری قرار گرفت. به حضرت گفته شد: از قضا می گریزی؟ فرمود: از قضای الاهی به قدر الاهی پناه میبرم (الصدوق، 1398: 369). پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله وسلم هم در آموزه های خود، برای یاران خود مسألة قضا و قدر را به گونهای توضیح داد که با جبر فاصلة بسیاری داشت. مسلمانان میدانستند که اگر خدا را یاری کردند، خدا آنان را یاری میرساند. (محمد(47): 7؛ حج (22): 40)، و خداوند هر روز دست در کاری است (رحمن (55): 29) یا این که خداوند هر چه را بخواهد که پیش تر ثبت شده است، محو میکند و هر چه را بخواهد که پیش تر ثبت نشده است، ثبت میکند (رعد (13): 39)؛ از این رو با اعتقاد به
نخوردو بیماری او را از پای درآورد، این هم به سبب سرنوشت و قضا و قدر الاهی است (مطهری1345: 53).
قضا و قدر، عاملی در عرض سایر عوامل جهان آفرینش نیست؛ بلکه مبدأ و منشأ و سرچشمه همة عامل های جهان است؛ از این رو محال است قضا و قدر، در شکل یک عامل در مقابل سایر عامل ها و مجزّا از آن ها ظاهر شود و جلو تأثیر عامل خاصّی را بگیرد یا عامل خاصّی را به کاری وادارد. جبر به معنای این که اکراه و اجبار ازطرف قضا و قدر بر انسان باشد، محال است؛ زیرا در عرض سایر عوامل نیست. بلی، برای مظاهر قضا و قدر ممکن استکه یکی دیگری را به کاری وا دارد؛ مثل این که انسانی دیگری را به کار وا می دارد؛ امّا این غیر از جبر اصطلاحیاست که تأثیر قضا و قدر به طور مستقیم بر ارادة انسانی است.
در هیچ یک از آیات قرآن و روایات اولیای دین و عملکرد مسلمانان، نشانی از ارتباط بین کار نکردن و آباد کردن دنیا واعتقاد به قضا و قدر الاهی وجود ندارد. در قرآن، آیات متعدّدی است که انسان را بر سرنوشت خود مسلّط قلمداد میکند و میفرماید:
إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ (رعد (13): 12).
خدا وضع هیچ مردمی را عوض نمیکند، مگر آن که خود آن ها وضع نفسانی خود را تغییر دهند.
إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً (رعد (13): 3).
ما انسان را راه نُمودیم؛ او خود سپاسگزار است یا ناسپاس.
ظَهَرَالْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ (روم (30): 41).
در صحرا و دریا به واسطة کردار بد مردمفساد و تباهی پدید شده است.
در روایات آمده است که امیرالمؤمنان علیه السلام در سایة دیوار کجی نشسته بود. از آن جا حرکت کرد و زیر سایة دیوار دیگری قرار گرفت. به حضرت گفته شد: از قضا می گریزی؟ فرمود: از قضای الاهی به قدر الاهی پناه میبرم (الصدوق، 1398: 369). پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله وسلم هم در آموزه های خود، برای یاران خود مسألة قضا و قدر را به گونهای توضیح داد که با جبر فاصلة بسیاری داشت. مسلمانان میدانستند که اگر خدا را یاری کردند، خدا آنان را یاری میرساند. (محمد(47): 7؛ حج (22): 40)، و خداوند هر روز دست در کاری است (رحمن (55): 29) یا این که خداوند هر چه را بخواهد که پیش تر ثبت شده است، محو میکند و هر چه را بخواهد که پیش تر ثبت نشده است، ثبت میکند (رعد (13): 39)؛ از این رو با اعتقاد به
قضا و قدر الاهی هیچ گاه از کار و تلاش باز نمیایستادند و عقبافتادگی خود را خواستة خداوند نمیداستند.
به تعبیر مرحوم سیدجمالالدین اسدآبادی، غافلان فرهنگی میپندارند اعتقاد به تقدیر میان هر ملّتی شایع و راسخ شود، همّت و قوّت و شجاعت و دیگر فضایل از میان آن ملّت رخت بر میبندد و صفاتناپسندیده مسلمانان اعمّ از فقر و ضعف نظامی و سیاسی و فساد اخلاقی و تفرقه و جهل و تسلیم، همة نتیجة اعتقاد به قضا و قدر است؛ در حالی که آنان میان جبر و قضا و قدر تفاوت قائل نشدهاند (مطهری، 1345: 24 ـ 25)، و متأسّفانه عقبماندگی مسلمانان را به اعتقادات آن ها نسبت دادند. روشن نیست چرا آن زمان که دروازههای اروپا را علم و تمدّن و سپاهیان اسلام فتح کرد، کسی علّت ترقّی آن ها را اعتقادات اسلامی ندانست؛ امّا آن گاه که اوضاع داخلی وخارجی تغییر کرد و عمل به اسلام ضعیف شد و زمینة سلطة مغرب زمینیان را فراهم کرد، همه داد سخن برآوردند که عامل عقبافتادگی مسلمانان، دین آن ها است و با تحقیقات عرشی و مطالعات عمیق، نسخة نجات مسلمانان را گرایش به افکار غرب مطرح کردند! و چه زشت و قبیح است که بین ما هم این آموزه های مستشرقین ترویج شود و به صورت علم وپژوهش گسترش یابد (مطهری، 1345: 102 ـ 117).
در خاتمه این بحث این نکته هم تذکّر داده شود که طبق جهانبینی توحیدی افزون بر علل و اسباب طبیعی، عوامل غیرمادّی هم میتواند در قضا و قدر الاهی مؤثّر باشد یا به عبارت صحیحتر، قضا و قدر جدیدی را رقم زند. دراحادیث آمده است که دعا، قضای مستحکم را بر میگرداند یا این که گناهان، مرگ زودرس میآورد و احسان و نیکیعمر را طولانی میکند (مجلسی، 1374: ج4، 140؛ کلینی، 1362: ج 2، 469).
خداوند رزق و روزی را برای هر کس که میخواهد گسترده میسازد یا محدود میکند. اللَّهُ یَبْسطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَ یَقْدِرُ (رعد (13): 26) و هیچ جنبدهای در زمین نیست جز آن که رزق و روزی او بر عهدة خدا است. وَمَا مِندَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا (هود (11): 6) و خداوند هر که را بخواهد، بدون حساب روزی میدهد. وَاللَّهُ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ (بقره (2): 212). در آیات متعدّدی از کتاب خدا این مضامین به چشم میخورد. ازطرفی در احادیث عدیدهای آمده است که «رزق انسان مضمون است و کسی نمیتواند مانع رزق مضمون شود» (مجلسی 1374: ج77، 187). «رزق دو نوع است: رزقی که انسان به دنبال آن است و رزقی که انسان را می طلبد و اگر به آن نرسد، او را در مییابد» (رضی، 1395: حکمت 379). «در پی رزق فردا مباش که خداوند فرموده هر جنبدهای رزقش بر عهده او است» (طبرسی، 1392، ج 2، 356). امامصادقعلیه السلام فرموده:
امیرالمؤمنانعلیه السلام بسیار میفرمود: بدانید یقیناً که خداوند برای بندهاش بیش از آن چه برای او در نظرگرفته، قرار نمیدهد؛ هر چند بکوشد و چارهاندیشی کند (مجلسی، 1374: ج 103، 33 و 35 و ج 77، 68؛ مفید، 1403: 207؛ رضی، 1395: حکمت 237). از این مطلب ممکن است کسی توهّم کند که کوشش او هیچ اثری در رزق و روزی او ندارد. اگر خدا ضامن روزی است، و سهم هر کس در هر صورت به اوخواهد رسید، تلاش در کسب روزی چرا؟ در این جا معنای رزاقیّت الاهی باید مشخّص شود و همچنین اگر درمتون دینی مواردی یافت شود که آیات و احادیث پیشین را توضیح و تفسیر کند، باید کنار هم قرار گیرد تا معنای کلّی آن ها روشن شود؛ البّته با روشنشدن معنای قضا و قدر الاهی و ارتباط آن با اختیار و عملکرد انسان، اشکال تا حدّی رفع شده است.
تعهّد و ضمانت الاهی در روزی رساندن با تعهّد انسانی یکسان نیست که برای فرزند و افراد تحت تکفّل خود غذا را فراهم میسازد. رزّاقیت خدا در جهت نظام عالم تکوین است. هر موجودی به اموری مجهّز است که او را هدایت ویاری میکند تا خود را حفظ کند. کفایت الاهی در روزی رساندن به افراد به این صورت است که میل و غرایز و قوایجذب و دفع و هضم و لذّت و... را دارد و به حفظ جان خود مایل است. این ها مظهر رزّاقیت الاهی هستند وباعث شده است که آدمی به طور طبیعی به دنبال گیاه برود تا سفرة خود را از آن پر کند یا با بهرهگیری از عقل و ابتکارخود، راه حفظ ساختمان بدن را مییابد.
رازق بودن او به این است که موجودات نیازمند رزق هستند و رزق آن ها از دیگر موجودات تأمین میشود و موجود دیگر، به شکل و ترتیبی در وجود او تحلیل می شود. روزی بچهشیرخوار را در سینة مادرش قرار داده، شیر مادر در بدن بچه جذب و هضم و تحلیل میشود و هر چه فرد بزرگ تر میشود، روزی خود را باید به گونة دیگر به دست آورد. گیاهان را به گونهای ساخته است که میل به آب و مواد معدنی زمین دارند و از هوا ونور بهرهمند میشوند. حیوانات برای کسب روزی، وسیلة حرکت دارند تا بتوانند غذا و آب خود را نه از دل زمین، بلکه از روی درختان و روی زمین به چنگ آورند. برای انسان که موجود برتربه شمار می رود، فاصله بین روزی و روزی خود افزون است؛ بنابراین، وسائل بیش تری در اختیار او نهاده شده و دستگاه هدایت او با عقل و علم و وحی و نبوّت تقویت شده و وظایف انسان را مقرّر کردهاند. روزی رساندن خداوند از این مجاری صورت میگیرد. انسان باید ازتمام قوا و استعداد خود برای یافتن روزی بهره گیرد تا روزی خود را به دست آورد (مطهری، 1359: 101 ـ 111).
افزون بر مطالب پیش گفته با دقّت در مضامین آیات و روایات و سیرة اولیای دین، روشن میشود که معنای روایات و آیاتگذشته بیکاری و رها کردن طلب روزی نیست. همان طور که در مباحث آینده متذکّر میشویم، سیرة اولیای دین مشحون ازمواردی است که امامان علیهم السلام خود، کار اقتصادی انجام میدادند و در این راه بسیار می کوشیدند.
یکی از یاران امام صادقعلیه السلام به حضرت گفت: از خدا بخواه که روزی مرا بر دستان بندگان خود قرار ندهد. فرمود: خداوند ابا دارد از این امر و روزی هر یک را به دست دیگری قرار داده است؛ ولی دعا کن که روزی تو را بر دستان بهترین بندگان قرار دهد (مجلسی، 1374: ج 78، 244). در روایات بسیاری، افراد به طلب روزی با انجامکار بدنی تشویق شدهاند (همان: ج 103، 136؛ عاملی، 1383: ج 12، 11) و با کسانی که از طلب روزی دست میکشند با دید منفی برخورد شده است؛ البتّه برخی از متون دینی تأکید میکند که چنان چه انسان، راه تقوا و نیکوکاری و عمل به وظایف دینی را پیشه سازد، از روزی خاص خداوند که در گمان و فکرنمیگنجد، بهرهمند خواهد شد:. وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیءٍ قَدْراً (طلاق (65): 3)؛ امّا باید توجّه کرد برای کسی که توان کار دارد، انجام کار، نشانة تقوا و کار نکردن نشانة بیتقوایی است. اگر انسان مسیر حق را بپیماید و بر خدا توکّل کند و در راه سختی ها صبور باشد، امداد الاهی هم فرا میرسد.
در ذهن برخی افراد، اعتقاد به شفاعت، تقیّه، انتظار فرج و معاد و قیامت، باعث کاهلی میشود؛ یعنی فرد با اتکّا بهاین که هر کاری انجام دهد و هر گونه رفتار کند، به سبب در دل داشتن محبّت اولیای دین مورد شفاعت آن ها قرار میگیرد یا با تکیه بر تقیّه میتوان با هر نوع مشکل و درد و رنج و بیدینی کنار آمد. یا مؤمن فقط وظیفه دارد در انتظارگشایش و تحوّلات مثبت آینده باشد و به کوشش نیاز ندارد و فرد به جهت اعتقاد به قیامت هر سختی رامیپذیرد و به هر امری تن میدهد چون میداند در دیگر عالم پاداش بهشت خواهد داشت و او باید فقط در فکر ساختن آخرت خود باشد، نه آباد کردن دنیای زودگذر.
متون دینی روشن می سازد که هیچ کدام از این اعتقادها با کار و تلاش مباین و متنافی نیست. این اعتقادها، فردِ در صحنة عمل را امیدوار میکند تا با رخ دادن امور غیراختیاری میدان را ترک نکند. در احادیث متعدّد آمده است: هر آن که بدون انجام عمل در حدّ توان در فکر شفاعت باشد، نصیبی از شفاعت نخواهد برد و پیرو واقعی اولیای دین، کسی است که خدا را اطاعت و تقوا پیشه میکند و فرایض و وظایف را انجام می دهد (امامخمینی، 1372: حدیث33).
انتظار فرج هم نوعی صبر برای شخصی است که باید در مواجهه با عقاید باطل و تسلّط اهل ظلم به آینده درخشان اهل تقوا امیدوار باشد و تسلیم بیدینی و بیایمانی نشود؛ پایدار بماند تا زمینه های تغییر اوضاع فراهم آید. پرهیزگاران بر زمین حاکم شوند و دین را اجرا کنند. این انتظار فرج، سازنده و تحرّک بخش است و افراد را متعهّد میکند که دردوران حاکمیت باطل، از راه حق دست برندارند و با کوشش، زمینة ظهور منجی واپسین را پدید آرند. با این امیدها است که جامعة دینی در اوضاع نامساعد خود را نگه داشته، هیچ گاه در فرهنگ غیرخودی هضم نمی شود تا هرگاه فرصت بیابد، با نیروهای آماده، اهداف دینی را اجرا کند. (مطهری، 1361: 61 ـ 68).
اعتقاد به معاد نه تنها انسان را از کار باز نمیدارد، بلکه هر گاه شخص معتقد است عملکرد او فقط در دنیا اثر ندارد، بلکه در عالم دیگر به صورت ابدی اثر خود را میگذارد؛ کار خیر فقط پاداش دنیایی ندارد و بهشت عدن را پدید میآورد و کار زشت، اثرش پدید آمدن دوزخ الاهی است، مؤمن در عملکرد خود دقّت بیش تری میکند و آن گاه که در مییابد کمکاری و بیکاری افزون بر ذلّت دنیایی، مطرود دین است و در حیات آخرتی او اثر سوء دارد، دست بهفعّالیت میزند و در انجام بهترین عمل می کوشد. در مباحث آینده دستورهای دین دربارة ارزش کار اقتصادی را مطرح میسازیم و بر اساس آن، روشن میشود اعتقادهای پیشین، به طور کامل با تلاش در جهت ساختن دنیا سازگاراست.
در نظام اخلاقی اسلام به مواردی از خصوصیات مثبت اخلاقی تأکید شده و گاه این موارد، منافی کار اقتصادیقلمداد میشود. برخی از این اخلاقیات عبارتند از توکّل، زهد و ترک دنیا،صبر بر مصیبت ها و بلایا، قناعت. اکنون توضیح مختصری دربارة هر یک خواهیم داد تا ارتباط آن با کار اقتصادی و گسترش تولید جامعه مشخّص شود.
توکّل تضمین الاهی است برای کسی که حامی و پشتیبان حقّ است به این معنا که انسان به آن چه مقتضای حقّ است عمل، و در این راه به خدا اعتماد کند. خداوند به همه اعلام کرده، هر کس راه حق را پیش گیرد، به نتیجه میرسد و خداوند نتیجه را تضمین، و از راهروان طریق حق حمایت میکند؛ یعنی در اعمال باید در راه حق کوشید و از راه خداوند منحرف نشد و به حمایت او اعتماد کرد.
معنای توکّل، تعطیل کردن قوا و اعتماد به خدا که او به جای شخص عمل انجام دهد نیست. کار نکردن وسکون، تضمین الاهی را در پی ندارد. در آیات قرآن. توکّل در موردی مطرح شده که مسلمان امر خطیری را باید انجام دهد و خداوند دلهره و نگرانی او را با ایجاد اطمینان معنوی از بین میبرد. مؤمن، وکالت خدا را کافی میداند و اعتماد به او را بر اعتماد به دیگران ترجیح میدهد: «وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیءٍ قَدْراً»(طلاق (65): 3). این آیه به مسلمان تذکّر میدهد که باید در امر مربوط به خانواده، قوانین الاهی را مراعات کند تا عاقبت خیر برای او پدید آرد. مسلمان با فارغ شدن از خود و تمایلات نفسانی فقط به حقیقت اعتماد میکند. غیر متوکّل بر خدا، کسی است که به سبب عدم سرپرستی خداوند به حال خود رها، و از طریق حق منحرف شده است. «إنَّ أَبْغَضَ الْخَلاَئِقِ إِلَی اللَّهِ رَجُلاَنِ رَجُلٌ وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَی نَفْسِهِ فَهُوَ جَائِرٌ عَنْ قَصْدِ السَّبِیلِ مَشْعوفٌ بِکَلاَمِ بِدْعَةٍ...» (الرضی، 1359: خطبه 17، 59). چنین کسی به سبب پیمودن راه خدا و عدم توکّل و اعتماد به اوبه دنبال هوای نفس گمراهی را می پیماید و از هدایت های حق در راه زندگی محروم میشود. پیامبران الاهی در جریان دعوت مردم به دین میفرمودند: إِن نَّحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ وَلکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلَی مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَمَا کَانَ لَنَا أَن نَّأْتِیَکُمبِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَعَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ وَمَا لَنَا أَلاَّ نَتَوَکَّلَ عَلَی اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَی مَا آذَیْتُمُونَا وَعَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ (ابراهیم (14): 11 ـ 12). پیامبران در مقام صبر بر آزار مشرکان، هدایت الاهی و وظیفة تبلیغ را انجام میدادند و بر خدا اعتماد میکردند. با توکّل عوامل سست کردن اراده نابود میشود (مطهری، 1359: 112). همچنین خداوند به پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم دستور میدهد که با مؤمنان در امور مشورت کن و آن گاه که تصمیم و عزم برکاری گرفتی، بر خدا توکّل نما: «فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَیاللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ» (آلعمران(3): 159). توکّل مربوط به مقام کار و تصمیمگیری مهّم اجتماعی است.
از ویژگی های پسندیدة مؤمنان خدا بیاقبالی به دنیا و زخارف آن است. به همان اندازه که دین مردم را به آخرت وحقیقت سوق میدهد، از دنیا و زینت آن گریز میدهد؛ امّا معنای زهد و ترک دنیا این نیست که شخص در امور دنیاییمثل کسب مال و تولید کالا و... فعّال نباشد. اهل دنیا کسی است که هدفی جز دنیا ندارد: «لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا» (نجم (53): 29). آن که علاقه به مال و زن و فرزند، او را از راه خدا باز دارد، اهل دنیا است؛ امّا آن که از تمام تنعّمات دنیایی برای گسترش راه حق استفاده میکند، اهل آخرت، و عمل او ستوده است. علاقه به فرزند باعث نمیشود که اگر مانع راه حق شد، او را نراند یا ادب نکند. آن که در کسب مال، هر راهی را برگزیند و به حلال وحرام آن توجّه نکند، اهل دنیا است. انسان ذاتاً دوستدار لذّت های دنیایی است؛ ولی برخی آن را بر امر الاهی ترجیحمیدهند. در مقابل، گروهی دنیا را مسجد و مزرعة آخرت میکنند.
قناعت هم که از ویژگی های مؤمنان و خردمندان به شمار می رود، معنای درست مصرف کردن و جلوگیری از اسراف و تبذیرمال است نه آن که در بُعد تولید باید قناعت، و کم تولید کرد؛ البتّه هر گاه کاری با امور معنوی تزاحم یافت ومشغول شدن بیش از حدّ به آن باعث ضرر معنوی به شخص شد، بیشک دین مبین ضرر معنوی را قابل مقایسه باعقبافتادگی اقتصادی نمیداند و مانع دوری انسان از ارتقای روحی میشود.
زهد به معنای کم مصرف کردن برای بازده بیش تر است. دنیایی که زاهد آن را ترک میکند، سرگرمشدن به تنعّم وتجمّل و دور افتادن از کمال انسانی است. دعوت به زهد در دین، به معنای ترک تلاش و کار و ساختن دنیای آباد ومستقل نیست. روایات فراوانی را در مباحث آینده ذکر میکنیم که همگان را به کار فرمان داده است. سرور زاهدان عالم بیش از همه کار و تلاش اقتصادی انجام میداد و استفاده از خانة گسترده را در جهت خیررسانی به همنوعان ودستگیری بیچارگان امر آخرتی میدانست (مطهری، 1354: 216 ـ 217؛ رضی، 1395: خطبه 209، 324)؛ البتّه گاه شخصی به جهت مسؤولیتی که بر عهده دارد، باید در مصرف به حدّاقل ممکن بسنده کند؛ زیرا امور مهمّی وجود دارد که در اجتماع باید مراعات شود. همچنین گاه برای کسی تحصیل علم واجب میشود؛ از این رو به جهت تزاحم کار اقتصادی با کار مهم تر مجبور است از کار اقتصادی دست بکشد و به گسترش دین بیندیشد و کار سخت تر را انجام دهد، نه این که بیکار بماند.
زاهد مصرف خود را کم میکند تا زمینة ایثار و کمک به غیر برای او فراهم شود. از لذت های دنیایی دست میشوید تا بهدیگرانی که نیازمند هستند، کمک کند و نیازمندان جامعه را تأمین کند. نه آن که در افزایش درآمد و تولید کوتاهی میکند؛ بلکه هر چه میتواند فعّالیت دارد؛ ولی به آن دل نمیبندد. گاه زهد به سبب همدردی با دیگر افراد است. مؤمن در استفاده از نعمت ها زهد میورزد تا همدردی خود را با دیگران نشان دهد. همان طور که گفته شد، این هدف زهد برای زمامداران نقش اساسی دارد و گاه برای آزادگی و نفی هر گونه وابستگی است. بهرهمندی از حلال به هرصورت نوعی دلبستگی را برای انسان پدید میآورد و آزادگی و آزادی او را تحت شعاع قرار میدهد. به همین جهت، پیامبران و اولیای دین خفیفالمؤونه و سبک خرج بودند. زهد زمینة بهرهمندی لذّات معنوی نیز هست. امور پیشین اهداف زهد مثبت است، نه آن که زهد زمینة تنپروری و کسالت باشد (ر.ک: مطهری، 1359: 160 ـ 170؛ همو، 1365: 125 ـ 175؛ همو، 1354: 210 ـ ؛ رضایی، 1380).
با توجّه به آیات و روایات روشن میشود این سجیّة اخلاقی هم مانند توکّل برای کسی ستوده است که در صحنة عمل و زندگی با همة کوششی که دارد، گاه به نتیجة دلخواه نمیرسد. از آن جا که انسان نمیتواند مجموع عوامل مؤثر بر طبیعت و دنیا و روحیات انسان ها را در اختیار خود بگیرد، گاه با همة زحمت، انتظار او برآورده نمی شود و خلاف خواستة او رخ میدهد، در این جا باید تن به این علل و اسباب بدهد، از این رو حسینبنعلیعلیه السلام در صحنة جهاد در سختترین وضع پس از تحمّل شداید بسیار، جمله «رضی بقضائک» را بر زبان راند و به یاران خود صبر را توصیه میکرد. دستور به صبر و امر به تحمّل شداید در مسیر فعّالیت است. خداوند به پیامبر مکرّم اسلام میفرماید:
فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ (احقاف (46): 35).
پیامبران بزرگ خداوند در راه تبلیغ پیام الاهی از معاندان وبیخبران آزار فراوان میدیدند و در آن راه صبر پیشه ساختند. با صبر، ثمرة فعّالیت به دست میآید. باغبان با تحمّل زمستان ورسیدگی به درختان، ثمرة درخت را میچیند. خداوند در آیات متعدّد به مجاهدان در میدان نبرد، دستور صبر میدهد و با صبر، هر نفر مؤمن، بر ده نفر غالب میشود. (انفال (8): 65 ـ 66؛ بقره (2): 249؛ آلعمران (3): 120، 125). همچنین از دعاهای مؤمنان این جمله است:
رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْراً وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا (بقره (2): 250).
مؤمن از خداوند در مقام ثبات قدم، صبر می طلبد. در موقعی که باید سختی را تحمّل کرد و از عمل و فعّالیت خسته نشد، صبر میطلبد و آن گاه که توان تغییر اوضاع و چارهای جز تحمّل مصیبت و بلا را ندارد، به صبر استقامت میجوید و فعّالیت را ادامه میدهد.
ارزش کار اقتصادی در متون دینی چنان است که برترین انسان ها به آن میپرداختند. آیات و احادیث، از آدم تا خاتم را به صورتی معرفّی میکند که برای تأمین زندگی، کار اقتصادی داشتند.
امام صادقعلیه السلام فرمود: آن گاه که آدم به زمین هبوط کرد، نیازمند به غذا و آشامیدنی شد. مشکل را با جبرئیل طرح کرد. جبرئیل گفت: کشاورزی کن (کلینی، 1362: ج 5، 28)، و فرمود: خداوند روزی پیامبران را در کشت و زراعت (دامداری) قرار داد تا هیچ گاه از باران ناخرسند نباشند. (همان). شغل شبانی را همة انبیا انجام میدادند تا چگونگی راهبری انسان ها را بیاموزند (مجلسی، 1374: ج 11، 15؛ هندی، 1409: ج 4، 11).
دربارة پیامبر اسلام روایات دلالت دارد که افزون بر شبانی گوسفندان در اطراف مکّه، به تجارت هممیپرداخت. قبل از نبوّت در جایگاه عامل تجاری، در کاروان حضرت خدیجه فعّالیت داشت و پس از بعثت، گاه برایتأمین زندگی خرید و فروش میکرد (کلینی، 1362: ج 5، 75؛ هندی، 1409: ج 4، 11؛ مجلسی، 1374: ج 16، 9؛ ج 17، 308)؛ و گاه نهال میکاشت (کلینی، 1362: ج 5، 74).
زندگی امیر مؤمنانعلیه السلام مشحون از مواردی است که برای تأمین زندگی به کار رو میآورد. از حضرت نقلشده است که روزی گرسنگی شدیدی به من دست داد. در اطراف مدینه در جست وجوی کار بر آمدم. به زنی برخوردم کهکلوخ برای گل کردن جمع کرده بود. قرار گذاشتم که در مقابل هر خشت، یک دانه خرما مزد بگیرم. شانزده عدد ساختم تا آن که دستانم تاول زد؛ آن گاه شانزده دانه خرما گرفتم و به خدمت پیامبرصلّی الله علیه وآله وسلّم رسیدم و با من از آن خرما خورد (حکیمی، 1408: ج 5، 324). حضرت از مال و زحمت بازوی خود هزاربرده آزاد (کلینی، 1362: ج 5، 74)، و باغ های بسیاری احداث کرد. چاه های متعدّدی پدید آورد و به آب رساند و آنان را در راه خدا وقف کرد (طوسی، 1401: ج 9، 148؛ کلینی، 1362: ج 5، 75). هر گاه از جهاد فارغ میشد، برای آموزش به مردم و داوری بین آن ها فرصت مییافت و آن گاه که فراغت مییافت، در باغ خود کار میکرد، در حالی که ذاکر خدا بود (حکیمی، 1408: ج 5، 344). امام سجادعلیه السلام هر صبح برای طلب رزق از منزل بیرون میرفت. به او گفته شد کجا میروی؟ فرمود: برای گرفتن صدقة خدا برای خانوادهام میروم؛ هر کس طلب مال حلال کند، به منزلة کسی است که خداوند به او صدقه داده است (حرّ عاملی، 1383: ج 12، 43؛ ر.ک: حسینی، 1380: 286301).
امام صادقعلیه السلام نقل میکند که محمّد بن منکدر میگفت: گمان نمیکردم از علی بنالحسینعلیهما السلام فرزندی برتر از اوبه جا بماند تا آن که روزی محمد بن علیعلیهما السلام را در اطراف مدینه در گرمای شدید دیدم که بر دو غلام خود تکیه کرده است. با خود گفتم، سبحاناللَّه بزرگی از بزرگان قریش در این وقت و با این وضعیت در طلب دنیا و کسب مال است؛ او را موعظه خواهم داد. سلام کردم و او در حالی که عرق از سر و رویش میریخت؛ پاسخ داد. گفتم خداوند خیرت دهد. تو بزرگ قریش با این وضعیت در این موقع، اگر هم اکنون مرگت فرا رسد، چه میکنی و چه پاسخی در مقابل خداوند خواهی داشت. فرمود: اگر مرگم در این حال رسد، در حال اطاعت و بندگی خدا هستم. خود و خانوادهام را از تو و مردم بینیاز میسازم. من میترسم که مرگم فرا رسد و در حال معصیت باشم (کلینی، 1362: ج 5، 73 ـ 74).
امام صادقعلیه السلام به یاران سرمایه میداد تا با آن کار کنند و گاه در باغ با بیل راه آب را باز میکرد؛ در حالی که هوا به شدت گرم بود. و میفرمود: دوست دارم شخص برای کسب روزی از حرارت خورشید به سختی بیفتد (همان، 76 ـ 77).
یکی از اصحاب امام کاظمعلیه السلام حضرت را در حال کار در زمین مشاهده کرد؛ به گونهای که پاهایش غرق در عرق بود. به اوگفت: غلامان و کارگران کجایند؟ (چرا خود را به زحمت انداختهای؟) فرمود: ای علی! کسانی با دستانشان بر زمین کار کردهاند که از من و پدرم بهتر بودهاند. گفتم آنان کیانند. فرمود، رسول خداصلّی الله علیه وآله وسلّم امیرمؤمنان و پدرانمعلیهمالسلام تمام آن ها با دستان خود کار میکردند و این از شیوة پیامبران و رسولان و اوصیا و صالحان است (همان: ج5، 75ـ 76). سلمان فارسی صحابی بزرگ پیامبر زمانی که فرماندار مدائن بود، با بافتن زنبیل و فروش آن زندگی خود را اداره میکرد و میفرمود: دوست ندارم جز از دسترنج خود بخورم (ابنابیالحدید، 1404: ج 18، 35).
موارد پیشین و دیگر احادیث (رضایی، 1377: 27 ـ ) به صراحت بیان میدارد که اولیای دین با این که برای آن ها امکان داشت یا برخورداری از کمک دیگران و تأمین مالی زندگی کار اقتصادی انجام ندهند، با این باور که کاراقتصادی امری مطلوب است، آن را انجام میدادند و این، نشانة مطلوبیت و ارزش ذاتی کار در نظام دینی است که توضیح بیش تری درباره اش خواهیم داد.
انجام کار بدنی سخت است و به صرف انرژی نیاز دارد. بدن با کار خسته میشود و برای رفعخستگی نیازمند استراحت و کسب انرژی دوباره است؛ از این رو گفته میشود کار برخلاف مطلوبیت است و آن چه برای انسان مطلوبیت دارد، استراحت و فراغت و انجام تفریح است. آن چه انسان به طور طبیعی به آن روی میآورد، راحتی است و طبع بشر از انجام کار دوری میکند. فقط زمانی به کار روی میآورد که کار درآمدزا باشد. از آن جا که درآمد، باعث توان خرید کالا و خدماتی میشود که برای انسان لذّت میآورد و او را از سختی و درد و رنج راحت میسازد، درآمد مطلوبیت دارد. برای کسب درآمد راهی جز کار کردن نیست؛ بنابراین، کار، مورد توجّه انسان نیست؛ ولی به جهت درآمدزا بودن، انسان به آن رو میآورد. به طور معمول، این مطلب فرض اوّلیه در استخراج منحنی های عرضة نیروی کار است. منحنی بیتفاوتی شخص بین مقدار درآمد و استراحت ترسیم میشود و چون مجموع استراحت و ساعات کار به ساعات شبانهروز محدود است، تعیین ساعات استراحت به تعیین ساعات کار می انجامد. شاید غیرمطلوب بودن کار در ابتدا صحیح به نظر آید. برخی قائل هستند:
در اندیشة فلاسفة یونان قدیم و آثار افلاطون و ارسطو، کار فعّالیتی از نوع پست و تحقیرآمیز تلقّیمیشد.
چون کار بدنی بر عهدة بردگان بود، از این رو به تداعی انجام دهندگان آن فعّالیت پست به شمار میآمد. خوار شمردن کار در یونان باستان از این ناشی میشود که فعّالیت برای زنده ماندن یکیاز وجوه مشترک حیوانات و انسان ها است. داشتن بردهها کار را از شرایط زندگی انسان آزاد حذف میکند. میل به ایجاد فاصله با زندگی حیوانی موجب شد که یونانیان قدیم،اهمیّت چندانی برای وسایل معیشت و به طور کلّی ثروت مادّی قائل نشوند. آن ها در واقع جنبة مادّی زندگی را تحقیر میکردند و شأن را در زندگی سیاسی معنوی و اندیشمندانه میپنداشتند. این نگاه به کار تا دوران جدید ادامه مییابد. در دید قدما انسان یک حیوان فکر کننده است و غایت انسان در فعّالیت فکری است و در دوران جدید، انسان را حیوان کار کننده تصوّر میکردند که با کار کردن، سرنوشت و سعادت (رفاه) خود را به وجود میآورد. تولید ثروت های مادّی که برای قدما پست و تحقیرآمیز بود، از دیدگاه متجدّدین خصلت مهمّ جامعة متمدّن است؛ البتّه با این که کار بدنی نزد قدما دون شأن تلقّی میشد، گاه در مواردی بهشدّت آن را توصیه میکردند؛ زیرا مصلحان اجتماعی، نبود فعّالیت و بیکاری را منشأ فساد میشمردند؛ از این رو کاربدنی را برای کسانی که قادر به فعّالیت های فکری (سیاسی) نبودند، لازم میدانستند. تأکید کلیسای قرون وسطا برکار کردن، ناشی از این دوراندیشی اخلاقی بود؛ در این جا کار کردن به مفهوم بد در مقابل بدتر(بیکاری) است و هدف از به کار بردن تولید، افزایش ثروت های مادّی نیست؛ امّا در اندیشة مدرن، کار به خودی خودفضیلت به شمار میآید و ذاتاً فعّالیتی هدفمند در جهت ایجاد و تکاثر ثروت تلقّی میشود و آن از لحاظ اخلاقیمذموم نیست (غنینژاد، 1376: 72 ـ 74).
از آن چه نقل شد، به دست میآید که به نظر نویسنده، تا دوران جدید، کار اقتصادی برای کسب درآمد و ثروت مطلوبیت نداشت. فقط بهتر از بیکاری است که فسادآور بود؛ امّا در دوران جدید تکاثر ثروت مطلوبیت یافت و کار برای آن امر خوب تلقّی شد. آن چه در این کلمات دیده نمیشود، دیدگاه ملل شرقی، به ویژه دین اسلام دربارة کار وکسب ثروت است. گویا هر چه پیش از رنسانس در اروپا حاکم بوده، فرهنگ حاکم بر تمام جهان آن اعصار است و توجّه به کار اقتصادی فقط پس از رنسانس به عالمیان عرضه شد. قرون تاریک اروپا را قرون تاریک تمام عالم به شمار میآورند و اروپایی نماینده جهان، و این خطایی بزرگ است و از عدم توجّه به فرهنگ اسلام و شرق دنیا نشان دارد.
افزون بر این، تغییر دید به کار را منشأ توسعة جهان غرب میدانند. ظهور آیین پروتستان به ویژه فرقة کالوین زمینة تعریف رابطة جدید بین خداوند و انسان، و ساختن دنیا وظیفة انسان شد. این تکلیف الاهی برای انسان، جامعة عقب افتاده را حرکت داد. کار عبادت شد و قبح و زشتی کسب ثروت از بین رفت. ماکس وبر، جامعهشناس شهیر آلمانی، در آثار خود به ویژه در کتاب مشهورش، اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری ایننظریه را مطرح ساخت. مسألة اصلی وبر، شکل خاص و جدید سرمایهداری غربی است. او عوامل گوناگونی همچون رشد شهرسازی خود مختار و صنعتی شدن را علّت ظهور سرمایهداری میداند و روح سرمایهداری، زمینة رشد عوامل پیشین را ایجاد میکرد. وبر، عنصر اصلی را فهم نوع خاصّی از باورهای مذهبی میداند. او با پژوهشهای آماری خود نشان میدهد که در مناطقی از آلمان که گروه های مذهبی متفاوت به سر میبردند، پروتستان ها در وضعیت نامتعادلی ازثروت به سر میبرند و مهم ترین موقعیت های اقتصادی را در اختیار دارند.
در دیدگاه لوتر فرد باید همواره در همان شغل و وضعیتی که خدا برایش مقرّر کرده است، باقی بماند؛ ولی در دیدگاه کالوینیسم، سرنوشت بشر، یک بار برای همیشه تعیین شد، و شایستگی فرد هیچ تأثیری در تغییر آن ندارد. چنین اعتقادی، احساس تنهایی درونی را در فرد تقویت میکند. فرد با روبهرو شدن با سرنوشت محتومش مجبور است به تنهایی اینراه را بپیماید و آیین مذهبی و شعایر و کشیش کمک و وسیله نیل به رستگاری نیستند. جهان به منظور ستایشعظمت خدا وجود دارد و مسیحی رستگار، با عمل خود میتواند این عظمت را افزایش دهد. مؤمن برای یقین بهآمرزش خود با سختکوشی در حرفه، اعتماد به نفس می یابد و به رستگاری خود یقین می یابد. تبیین فعّالیت شغلی دنیایی به صورت مناسبترین وسیله تحصیل چنین یقینی وجه تفاوت کلیسای اصلاح شده با آیینلوتری است که زندگی مذهبی را به سوی عرفان و احساس گرایی میکشاند. وبر، با استناد به متون دینی نمایندگان پروتستانتیسم تأکید فوقالعاده آن را بر کسب ثروت مورد اشاره قرار میدهد. ثروت فقط در صورتی ناپسند است که درجهت دنیایی، تن آسایی و وسوسههای جسمانی باشد؛ امّا اگر فعّالیت شغلی فعّالانه تلاش برای افزایش عظمت خدا باشد، نه تنها مطلوب است، بلکه مانع اتلاف وقت می شود؛ از این رو نه فقط تحصیل ثروت که لازمة شغل است، توجیه اخلاقی می یابد، بلکه کسب سود در قلمرو مشیت الاهی قرار میگیرد و کامیابی در شغل، نشانة آمرزش الاهی و بهشتی بودن فرد است. (مهدویزادگان، 1378: 31 ـ 38).
ماکس وبر، در تحقیقات جامعهشناسی مربوط به ادیان، فقط فرقة پروتستانی را درایجاد نظام سرمایهداری توانا دید. او دربارة اسلام تحقیقات ناتمامی را انجام داد و در آن، علّت عدم پیدایی نظامسرمایهداری را در ممالک اسلامی، وجود مفاهیمی مثل قضا و قدر در متن دینی میداند و به نظر او، اسلام نیز مانند مذهب کاتولیک از زمینهسازی توسعه اقتصادی ناتوان است. دیدگاه وبر دربارة تمام مذاهب از جمله اسلام، نقد و بررسی و در دیار اسلام اززمانسیدجمالالدین اسدآبادی تا کنون نقدهایی بر آن گفته شده که ورود به آن خارج از حیطة این نوشته است (ر.ک: عنایت، 1353). آیا زمینه های تحقّق توسعة اقتصادی آن گونه است که وبر میگوید یا عوامل دیگری هم هست که بدون آن امکان ندارد توسعه رخ دهد؟ در برخی نقدها بین عملکرد اسلام و مسلمانان تفاوت قائل شده، و فرهنگ اسلامی را مضادّ توسعه ندانستهاند (رودنسون، 1358).
ما در این جا درصدد اثبات مطلوبیت کار ازدیدگاه اسلام هستیم. کار افزون بر این که به جهت ثروت زا بودن مورد رغبت است و از این جهت میتواند زمینة توسعه را فراهم سازد، ارزش ذاتی نیز دارد و این مرتبة بالاتری است و شاید بتوان نظیر این فرهنگ را در برخی ملل خاور دور مشاهده کرد که بدون درخواست مزد هم گاه حاضر هستند اضافه کاری انجام دهند (نقیزاده، 1376: فصل اول؛ درّداری، 1373: بخش دوم). در متون دینی، مواردی نقل شده که به ما نشان میدهد فرهنگ دین، کار را ذاتاً ارزشمند میداند و طبعاً انسان مؤمن علاقهمند به اجرای مطلوب دینی است. آن چه میتوان از آن برای ارزش ذاتی کار بهره برد، عبارتند از:
1. کار اقتصادی در متون دینی عبادت و به مثابه جهاد در راه خدا شمرده شده است (صدوق، 1383: 366؛ عاملی، 1383: ج12، 11). امام صادقعلیه السلام از یاران خود دربارة وضعیت معیشت فردی پرسید گفتند: به عبادت میپردازد و معاش او را برادرش تأمین میکند. فرمود: «واللَّه الذی یقوته اشدّ عبادة منه» (کلینی،1362: ج5، 78). سوگند بهخدا! آن که معاش او را تأمین میکند، عبادت برتر را انجام میدهد. در این زمینه روایات بسیاریاست.
2. خداوند، عمران و آبادی زمین را از بشر خواسته است؛ بنابراین، عمران و آبادی مطلوب خداوند متعالی است: «هُوَ أَنشَأَکُم مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیَها» (هود (11): 61). او شما را از زمین پدید آورد و در آن شما رااستقرار داد [و عمران آن را خواستار شد]. «هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِی مَنَاکِبَها وَکُلُوا مِن رِزْقِهِ وَإِلَیْهِالنُّشُورُ» (ملک (67): 15). او است کسی که زمین را برای شما رام کرد؛ پس در فراخنای آن رهسپارشوید و از روزی «خدا» بخورید و رستاخیز به سوی او است.
3. خداوند کار و تلاش اقتصادی را طلب فضل الاهی مینامد و مؤمنان را پس از انجام عبادت به آن فرا میخواند: «وَجَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِّتَبْتَغُوا فَضْلاً مِن رَبِّکُمْ» (اسراء (17): 12)، و نشانة روز را روشنی بخش کردیم تا «درآن» فضلی از پروردگارتان بجویید. «فَإِذَا قُضِیَتِ الصلوة فَانتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّهِ» (جمعه(62): 10) و چون نماز گزارده شد، در «روی» زمین پراکنده، و فضل خدا را جویا شوید.
ابتغای فضل الاهی همان کار اقتصادی است که پس از انجام عبادتی مثل نماز جمعه باید به آن پرداخت. کار نباید مزاحم اوقات عبادت شود: «فَاذا نُودِیَ للصلوةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَی ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ» (همان: 9)؛ ولی پس از انجام عبادت، کار نه تنها ناپسند نیست، بلکه طلب فضل و رحمت الاهی قلمداد میشود. در توضیح آیه، امام صادقعلیه السلام فرمود من دربارة حاجتی که خداوند آن را کفایت کرده است، حرکت میکنم و فقط قصدم این است که خداوند مرا در حال طلب حلال مشاهده کند. آیا کلام خدا را نشنیدهای که فرمود: «فاذا قضیت الصلوة فانتشروا فیالارض و ابتغوا من فضلاللَّه» (طبرسی، 1412: ج10، 289).
4. در برخی روایات آمده است که امامان علیهمالسلام کار اقتصادی را فقط به جهت امتثال امر الاهی نه کسب سودانجام میدادند. افزون بر روایت پیشین، از امام صادقعلیه السلام نقلشده که فرمود:
انی لاعمل فی بعض ضیاعی حتی اعرق و انّ لی من یکفینی لیعلم اللَّه عزوجل انی اطلب الحلال (کلینی، 1362: 5/ 77)
من در زمین زراعتی کارمیکنم تا عرق کنم با این که افرادی هستند که به جای من کار کنند. هدف من این است که خداوند مرا در حال کسبروزی حلال مشاهده کند.
در حدیث دیگری نقل شده است که امام صادقعلیه السلام هزار و هفتصد دینار به یکی از یاران خود به نام عذافر داد وفرمود:
اتجر بها ثم قال: أما إنّه لیس لی رغبة فی ربحها و ان کان الربح مرغوباً فیه و لکنی أحببت ان یرانی اللَّهعزوجل متعرضاً لفوائده (همان: 5/ 73).
با این اموال تجارت کن؛ سپس فرمود: همانا منرغبتی به سود تجارت ندارم. هر چند سود انگیزه و مورد رغبت است، علاقه مندم خداوند مرا در معرض کسب منافع آن مشاهده کند.
عذافر در تجارت صد دینار سود برد. حضرت خوشحال شد و فرمود سود را به سرمایه بیفزا.
5. در کلام اولیای دین ترک تلاش و کار عامل بیخردی و بیاعتباری و تبعیت از دستور شیطان قلمداد شده است. معاذ بن کثیر از یاران امام صادقعلیه السلام پارچهفروش بود. به حضرت گفت: تصمیم دارم بازار را ترک کنم؛ زیرا به اندازة کافی مال دارم. امام فرمود: با این عمل بیاعتبار میشوی (همان، 148). در حدیث دیگر آمده است کهحضرت به معاذ گفت: توان تجارت را از دست دادهای یا به آن بیرغبت شدهای؟ معاذ گفت: منتظربرقراری دولت شما هستم (در زمان قتل ولید بن عبدالملک) و مال فراوانی دارم و بدهکار کسی هم نیستم و گمان نمیکنم تا وقت مرگم هم صرف شود. حضرت فرمود:
لا تترکها فإن ترکها مذهبةللعقل اسع علی عیالک و ایاک انیکون هم السعاة علیک.
تجارت را رها نکن که زمینة نابودی خرد است. برای خانوادهات بکوش و آنان را برخود با این عمل تحریک مکن (همان).
انسان در فعّالیت و تلاش اقتصادی اهداف گوناگونی میتواند در نظر داشته باشد. انگیزة فرد ممکن است فردی یا اجتماعی باشد؛ مالی یا غیرمالی باشد. انگیزه ممکن است از روی طبع و سرشت انسانی ابتدا در ذهن و فکر انسانشکل بگیرد یا به جهت پذیرش اعتقاد یا هدف خاصّی انگیزه ایجاد شود. آثار کار گاه امری مقصود است و گاه اثر بهصورت قهری بر کار مترتّب میشود. از لابه لای متون دینی، آن چه را به صورت هدف، انگیزه و اثر کار است، مطرح می کنیم. اهداف و آثار، یا دنیایی یا آخرتی و در دنیا، یا فردی یا اجتماعی است.
أ. کسب درآمد و تأمین معیشت زندگی خود و خانواده: شاید نخستین انگیزه هر شخصی در انجام کار این است کهبه واسطة کار، نیازهای خود را تأمین کند. انسان، نیازمند آفریده شده است و برای غذا، پوشاک، مسکن، باید از طبیعت بهره گیرد. محصول طبیعت اغلب آمادة مصرف نیست؛ گرچه برخی محصولات این گونه هستند. در متون دینی، هرگاه کسی به همین قصد سراغ کار رود تا نیاز خود را برطرف سازد، کار او عبادت شمرده شده و طبق دیدگاه فقهی، کار برای تأمین معاش واجب است و انسانی که در راه کسب درآمد برای تأمین زندگی سختی میبیند، خداوند به او ثواب میدهد و پیامبر گرامی اسلام بر چنین دستی بوسه میزند. از امام صادقعلیه السلام نقل شده که وقتی پیامبرصلّی الله علیه وآله وسلّم از جنگتبوک مراجعت کرد، سعد انصاری به استقبال وی آمد. حضرت با او مصافحه کرد، دست او را زبر و خشن دید. فرمود: چه صدمهای و آسیبی به دستت رسیده است؟ گفت: با طناب و بیل کار و درآمد آن را صرفمعاش خانوادهام می کنم. حضرت دست او را بوسید و فرمود:
هذه ید لاتمسّها النار.
این دستی است که آتشجهنّم به آن نمیرسد (جزری، 1370: ج 2، 337).
کسب درآمد فقط برای تأمین ضروریات زندگی نیست؛ بلکه شخص میتواند برای تأمین وسایل رفاهی خود و خانواده کار کند. پیامبرصلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود:
از سعادت های مسلمان، داشتن منزلی گشاده، همسایة صالح و وسیلة سواری مناسب است. (حرّعاملی، 1383: ج 3، 558)،
و امام صادقعلیه السلام فرمود:
هرچه برای خرید عطر بپردازی، اسراف نیست و مخارج مربوط به عطر پیامبر اکرمصلّی الله علیه وآله وسلّم بیش از مخارج خوراکی او بود (کلینی، 1362: ج 6، 512؛ طبرسی، 1393: 41).
در این زمینه روایات بسیاری وارد شده و مؤمنان را به لباس زیبا، غذای مناسب، مرکب راهوار، خانة راحت، انگشترهای عقیق، فیروزه... و غیر آنترغیب کرده و همه دلالت دارد که تأمین موارد پیشین از اهداف کسب درآمد است.
ب. عزّت و شخصیت یافتن: یکی از آثار کار، عزّت یافتن فرد است. شخص با کار کردن نیاز خود را برطرف ساخته، نیازمند کار دیگران نمی شود؛ از دیگران درخواست نمیکند و هزینة او بر عهدة دیگری نیست. امام صادقعلیه السلام به یکی از یاران خود که دیر به بازار رفته بود فرمود: اُغدُ إلی عزِّک.
پگاه صبح در پی عزّت خود [= کار و کسب] برو (عاملی، 1383: ج 12، 3، ر.ک: ج4، 10، 5). پیامبر گرامی فرمود:
اگرکسی هیزم جمع آورد و بر دوش بگیرد، آن را بفروشد و نیاز خود را برطرف سازد از درخواست از دیگران بهتر است(همان، ج 6، 310). مؤمن نباید چشم امید به بیتالمال داشته باشد. باید با کار و تلاش، شخصیت خود را حفظ کند. درخواست کمک از بیتالمال هم، عزّت و شخصیت فرد را از بین میبرد. یکی از یاران پیامبر که در سختی به سر میبرد، نزد حضرت رفت تا کمک بخواهد. پیامبر وقتی او را دید، فرمود:
هر کسی از ما چیزی درخواست کند، به او میدهیم؛ ولی اگر به دنبال ثروت برود، خدا او را بینیاز میکند. مرد برگشت تا سه بار نزد حضرت رفت و همان سخنان را شنید؛ سپس کلنگی عاریه کرد و از کوه مقداری هیزم آورد و به مقداری آرد فروخت و ادامه داد تا اموالیفراهم ساخت. جریان را به پیامبر گفت فرمود: به تو گفتم اگر کسی درخواست کند به او عطا میکنیم؛ ولی اگر بهدنبال ثروت رود، خداوند او را بینیاز میسازد (کلینی، 1362: ج 2، 139).
ج. رشد عقلانی: کار، وسیلة تجربه آموختن انسان است و بر رشد عقلانی و اجتماعی او افزوده میشود. امامصادقعلیه السلام فرمود:
ترک التجارة ینقص العقل (همان: ج5، 148)، رها کردن تجارت، عقل را کاهش میدهد.
التجارة تزید فی العقل (همان)، تجارت عقل را رشد میدهد.
این روایات گرچه دربارة تجارت آمده است، به آن اختصاص ندارد. اصولاً تفکّرات انسان در جریان کار و عمل شکل میگیرد و بر حسب آن چه انجام داده، دربارة آینده تفکّر میکند. اگر انسان از محیط عمل جدا شود، مسائل جدید برای او رخ نمیدهد ونمیتواند زمینة رشد علم را فراهم کند. با کار و تلاش، انسان در تعامل با طبیعت قرار میگیرد؛ قوانین آن را درک میکند ورمزهای آن را کشف میکند. این تعامل باعث رشد عقلانی بشر میشود.
د. کسب آرامش روحی: انسان با کسب درآمد از نظر روحی آرامش مییابد و فرد نیازمند از نظر روحی در اضطراب و نگران است. پیامبرصلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود:
انسان هر گاه نیازمندی های خود را تأمین کرد، آرام میگیرد (همان: 89).
امام رضاعلیه السلام فرمود:
انسان آنگاه که مواد خوراکی سالانه اش را تأمین کرد، آرامش مییابد (همان).
ه. سلامت جسم: از آثار کار، برخورداری شخص از سلامت و نشاط جسمی است. بیکاری و عاطل بودن، باعث استراحت بیش از حدّ و پدید آمدن روحیة خمودی و یأس و افسردگی در شخص میشود. با کار، اعضای انسان توان خود را بروز میدهد. امیر مؤمنان علیه السلام فرمود:
من یعمل یزدد قوة، (حکیمی، 1408: ج 5، 291 ـ 292)، هر کس کار کند، توان او افزوده میشود.
من یقصّر فی العمل، یزدد فترةً (همان)، هر که در عمل کوتاهی کند، سستی و ناتوانی او افزوده میشود.
امام صادقعلیه السلام به فضل فرمود:
اگر تمام نیازهای مردم تأمین شده بود، از زندگی لذّت نمیبردند. اگر انسانی مدّتی ساکن مکانی شود و همة نیازهای او فراهم باشد، از بیکاری خسته میشود ومایل است خود را مشغول کند. (مجلسی، 1374: ج 3، 87).
و. ارزش ذاتی کار: در بحث مطلوبیت کار گذشت که از جمله انگیزههای کار برای افراد مطلوبیت داشتن ذات کار است.
کار اقتصادی، آثار خاصّی برای اجتماع دارد؛ از جمله:
أ. تأمین نیازهای اساسی اجتماع: افراد با کار میتوانند نیازهای افراد جامعه را برطرف سازند. فرد نمیتواند تمام نیازهای خود را برطرف سازد؛ بنابراین هرکس با انجام کار خاصّی میتواند نیاز مردم را برطرف سازد و درمجموع، نیازهای تمام افراد تأمین شود (عاملی، 1386: ج 13، 244).
ب. رفع فقر و تأمین اجتماعی نیازمندان: با کار و تلاش، فقر اجتماعی از بین میرود و فردبا کسب درآمد میتواند به دیگران کمک کند. مسؤولیت اجتماعی، شخص را به کار فرامیخواند؛ حتّی اگر به درآمد آن نیاز نداشته باشد. فرد باید در بُعد اجتماعی فرد مفید و مؤثّری باشد. در روایات بسیاری آمده است که حضرت امیرمؤمنان با کار خود باغ احداث، وچاه و قنات حفر میکرد و آنان را برای مردم و کمک به نیازمندان وقف میکرد یا آن که بردگان بسیاری را با کار و درآمد آن رها ساخت. (کلینی، 1362: ج 5، 74 ـ 75؛ طوسی، 1401: ج9،148).
روایات متعدّدی دربارة حقوق مؤمن بر مؤمن رسیده است. امام صادقعلیه السلام فرمود:
مسلمان برادر مسلمان است. حقّ مسلمان بر برادر مسلمانش آن است که سیر نشود و برادرش گرسنه بماند؛ سیراب نشود و برادرش تشنه باشد، و ازپوشاک بهرهمند نباشد و برادرش بیبهره بماند (کلینی، 1363: ج 5، 72).
مؤمن که در اجتماع زندگی میکند، باید حقوق دیگر افراد را بهجا آورد و از جملة این حقوق آن است که در امور مالی به او مواسات داشته باشد و در استفاده از امکانات مالی او را دریابد.
ج. گسترش اخلاق اجتماعی و کاهش مفاسد اجتماعی: یکی از انگیزههای مهم برای کسب درآمد، توانایی شخص در کمک به دوستان و دعوت از آن ها و ارتباط با بستگان و همسایگان است؛ هر چند آن ها نیازمند و فقیر نباشند. اگر شخصیتوان مالی نداشته باشد، برای او امکان پذیرایی از دوستان نیست و نمیتواند با بذل هدیه بین آنان که اختلاف دارند، دوستی برقرار کند و نمی تواند از درآمد در جهت گسترش اخلاق اجتماعی بهره ببرد.
از سوی دیگر، بیکاری منشأ بحران اخلاقی فرد و اجتماع است. زمینة تمایل به فساد در فرد بیکار فراهم است. نفسآدمی اگر مشغول کاری نشود، انسان را به خودش مشغول میکند
و در پی افکار و خیالات باطل میبرد. امروزه درجوامع انسانی، پدیدة اشتغال فقط از بُعد اقتصادی مورد توجّه نیست؛ بلکه بحران بیکاری زمینة مفاسد گوناگون اجتماعی از قبیل اعتیاد، سرقت، اعمال ضدّاخلاقی و تعرّض به زنان، قمار و استفاده از نوشابههای الکلی است؛ بنابراین از آثار کار و انگیزة روی آوردن به کار، حفظ و سلامت روح انسانی و گسترش اخلاق در اجتماع است. بخش مهمّی از درآمدهای خانوادهها صرف پر کردن ساعت فراغت فرزندان میشود. از امیرالمؤمنینعلیه السلام نقل شده است که فرمود:
سستی و تنبلی، کلید غم و بدبختی است و ناتوانی و تنبلی همراه نیازمندی و فقر است و ثمرة آن نابودی و بدبختی است. آن که طلب و تلاش نکند، چیزی نمییابد و به فساد کشانده میشود (ولایی، 1378: ج2، 63).
د. افزایش توان اقتصادی جامعه: هر گاه بخش های اساسی مردم به کار اشتغال داشته باشند، اقتصاد جامعه رشدخواهد داشت. تولید و درآمد ملّی افرایش مییابد. درآمد دولت به جهت مالیات ها فزونی یافته و امکان ارائة خدماتعمومی به مردم فراهم میشود. نیروی کار همراه با سرمایه، تولید جامعه را رقم میزند. هر گاه نیروی کار بیکار باشد، سرمایه بالقوّه یا بالفعل هم معطّل میماند و توان اقتصادی جامعه ضعیف میشود. افزایش توان اقتصادی جامعه، بدون شک از آثار کار شمرده می شود و انگیزة مناسبی برای مسلمان در روی آوردن به کار است؛ به همین جهت هرگاه جامعه بهکاری نیاز داشت، شخص باید این گونه «واجبات نظامیه» را انجام دهد و از تلاش خود در این زمینه خودداری نکند که گاه تلاش در انجام مشاغل مورد نیاز جامعه واجب میشود (صدر: 108). امروز جایگاه نیروی انسانیو سرمایة انسانی در رشد و توسعة اقتصادی از مباحث مهم و کلیدی اقتصاد کلان و توسعه است. یکی از انگیزههای اصلی شخص، رشد اقتصادی است و تقویت این انگیزه میان نیروی کار، آثار پربرکتی دارد. فرد از توجّه به خود خارجشود و حتّی اگر به مال احتیاج ندارد، برای اعتلای جامعه بکوشد. در دیدگاه دینی، انسان نهتنها در کار خود باید بهفکر دیگر انسان ها و جامعه باشد، بلکه اگر از ثمرة کار او دیگر موجودات هم استفاده کنند، در نزد خداوند مطلوب است و برای او پاداش آخرتی خواهند نوشت. کمک به عمران و حیات طبیعت و محیط زیست ارزش والایی دارد. از پیامبر اکرمصلّی الله علیه وآله وسلّم نقل شده که فرمود:
ما من مسلم یغرس غرساً أو یزرع زرعاً فیأکل منه انسان أو طیر أو بهیمة الاّ کانت له به صدقة (نوری، 1407: ج 13، 460).
مسلمانی که نهالی بکارد یا زراعتی بهعمل آرد و ازآن انسان، پرنده، چارپا استفاده کند، در نامة اعمال او ثواب صدقه نوشته میشود.
در یک حدیث بینظیر از پیامبر اسلام، مطلبی نقل شده که بر جایگاه والای آبادی و عمران و حفظ محیط زیست دلالت دارد. حتّی اگر از ثمرة کار انسان، کسی بهره نبرد و حیوانی هم استفاده نکند، زمین آباد میشود. همینامر انگیزة بسیار خوبی برای مؤمن است که از کار دستنکشد. فرمود:
ان قامت الساعة و فی ایدیکم الفسیلة،فاناستطاع ان لاتقوم الساعة حتی یغرسها فلیغرسها» (همان: 460).
هرگاه نهال خرما جهتکاشتن در دستتان بود و قیامت برپا شد، اگر قادر بر کاشت آن تا وقوع قیامت بودید، آن را بکارید. آبادی و عمران زمین برای انسان مطلوبیت دارد، گرچه کسی از آن بهره نبرد (ر.ک: القرضاوی، 1417: 149 ـ 158).
اعتقاد دینی، عامل بسیار مهم در ایجاد انگیزه است و چنان چه در کلام اولیای دینی، آثاری برای عملی خاص عنوان شده باشد، مؤمن به جهت باورهای خود در جهت کسب آن می کوشد و فعّالیت خود را در همان سو قرار میدهد. انسان های معتقد به عالم ماورا، کارهای بسیاری را برای نتایج آخرتی انجام میدهند. از بذل جان جهادگران تا صرفمال دارایان در طول تاریخ، بسیار دیده شده است. هماکنون مکان های وقف شده به وسیلة نیکمردان و نیک زنان در جهان به حدّی است که نهادهای گوناگون در سرپرستی صحیح آن می کوشند. مطلب پیشین روشن است و ما در اینقسمت آن چه را در متون دینی به صورت هدف یا اثر کار در آخرت مطرح شده میآوریم تا نشان دهیم کار اقتصادی چگونه حلقة واسط بین دنیا و آخرت میشود و شخص با کار اقتصادی بهشت عدن را به چنگ میآورد و رضوان الاهی را نصیب میشود.
کار اقتصادی، شخص را از آمرزش الاهی بهرهمند می کند. پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
من بات کالاً من طلب الحلال بات مغفوراًله (کلینی، 1362: ج 5، 78).
آن که در راه کسب حلال زندگی او میگذرد، مورد مغفرت الاهی است.
إنّ منالذنوب ذنوباً لایکفّرها صلاة و لاصدقة قیل یا رسولاللَّه. فما یکفّرها. قال: الهموم فی طلبالمعیشة. (النوری، 1407: ج 13، 13).
برخی از گناهان با نماز و صدقه پاک و جبراننمیشود. یاران گفتند چه چیز آنرا پاک میکند؟ فرمود: تلاش در کسب روزی.
انسان اگر بخواهد دیندار واقعی باشد و بتواند در معنویت پیشرفت کند نمیتواند از نعمت های دنیا و نیازهای دنیایی چشم بپوشد. مؤمن به دنبال خیر دنیا و آخرت است: «آتنا فیالدنیا حسنة و فیالآخرة حسنة» (بقره (2):197) و خیر دنیا همان برخورداری از معیشت است. (کلینی، 1362: ج5، 71). از پیامبر گرامی نقل شده است کهخداوندا! در نان برکت ده و بین ما و نان جدایی مینداز. اگر نان نداشتیم، توان نماز و روزه و انجام واجبات الاهی را نداشتیم (همان: 73).
از آن چه ذکر شد، امور ذیل استفاده میشود:
1. کار در نگاه دین، در گسترة هستی جاری است و شخص با کار با مجموعة عالم هستی و خالق آن هماهنگ می شود.
2. هر نوع کار حلال مطلوب است؛ گرچه برخی از کارها و فعّالیت های اقتصادی به جهت اهمیّت آن در متون دینی مورد ترغیب بیشتر قرار گرفته است.
3. اولیای الاهی به انواع کارها مثل کارگری، خیاطی، زرهبافی، صنعتگری، تجارت، کشاورزی، میپرداختند و کار را فضیلت انسانی وعبادت الاهی میدانستند.
4. اعتقادات اسلامی، ترغیبکنندة فعّالیت اقتصادی است و چون دنیا مزرعه آخرت و از بهترین اعمال صالح، کسب درآمد حلال است، با کار آخرت شخص و ارزش انسانی او تضمین میشود.
5. اخلاقیات دینی هیچ گونه تنافی با تلاش اقتصادی ندارد و عواملی همچون زهد و قناعت مصرف را متعادل میکند، نه آن که به تولید ضربه بزند؛ از این رو، این امور در جوامع در حال توسعه باعث افزایش پسانداز و افزایش سرمایه جهت تولید بیش تر می شود.
6. انجام بسیاری از فضایل اخلاقی مثل سخاوت، دستگیری از فقیران، صلة رحم، وقف، کمک به همنوع، نیازمند کسب درآمد بیش ازحدّ نیاز و صرف آن در موارد پیشین است. بدون کار نمیتوان به فضایل اخلاقی دست یافت.
7. کار اقتصادی به علل گوناگون مورد رغبت مسلمان است. تأمین معاش، رفع احتیاج اجتماع، عزّت نفس، رشد عقلانی، سلامتجسم، زدودن چهرة زشت فقر، گسترش اخلاق و نابودی مفاسد اجتماعی، حفظ دین و کسب ثواب آخرتی به همراه مطلوبیت کار، مؤمن رابه کار ترغیب میکند.
8. گسترش فرهنگ دینی دربارة کار زمینة تلاش همهجانبة افراد برای رشد اقتصادی را فراهم میکند و افراد توجّه جدّی به نفس کاردارند تا نوع آن؛ بنابراین خواهند کوشید بیکاری را به هر صورت از خود دور سازند و هر کار حلالی را عزیز داشته، به بیکاری ترجیح دهند.
9. حاکمیت فرهنگ دینی، اثر مثبت بر بهرهوری نیروی کار و کاهش هزینههای اضافی مثل اسراف منابع، و اتلاف وقت دارد و روابط انسانی در بازار کار را بهبود میبخشد (رضایی، 1377: 2226).
10. کار اقتصادی پیوند دنیا و آخرت است و با آن میتوان حسنه در دنیا و آخرت را کسب کرد.
1. قرآن مجید.
1. امامخمینی، سیدروحاللَّه: چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، 1372 ش.
2. : صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، 1379ش.
3. حسینی، سیدرضا: سیرة اقتصادی امام علیعلیه السلام، دانشنامه امام علیعلیه السلام، ج7، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشة اسلامی، 1380 ش.
4. درّداری، ن. مدیریت ژاپنی، تهران، مؤسّسة خدمات فرهنگی رسا، 1373 ش.
5. رضایی، مجید: عرضه نیروی کار بر مبنای اصول حاکم بر بازار کار اسلامی (پایاننامه) قم، دانشگاه مفید، 1377ش.
6. : زهد و قناعت در منظر و سیرة امیرمؤمنانعلیه السلام، دانشنامه امام علیعلیه السلام، ج 7، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهاسلامی، 1380 ش.
7. رودنسون، ماکسیم: اسلام و سرمایهداری، محسن ثلاثی، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی، 1358 ش.
8. عنایت، حمید: دین و دنیا آمده در: «جهانی از خود بیگانه»، تهران، فرمند، 1353ش.
9. غنینژاد اهری، موسی: مقدمهای بر معرفتشناسی علم اقتصاد، تهران، مؤسّسة عالی پژوهش در برنامهریزی و توسعه، 1376 ش.
10. مطهری، مرتضی: انسان و سرنوشت، قم، انتشارات صدرا، 1345 ش.
11. : بیست گفتار، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1359 ش.
12. : حق و باطل، قم، انتشارات صدرا، 1365ش.
13. : سیری در نهجالبلاغه، قم، انتشارات صدرا، 1354 ش.
: قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفة تاریخ، انتشارات اسلامی، 1361 ش.
2. مهدویزادگان، داوود: اسلام و سنّت وبری، قم، مؤسسه فرهنگی طه، 1378ش.
3. ولایی، عیسی: کار در منابع اسلامی، تهران، مؤسسه کار و تأمین اجتماعی، 1378ش.
4. وبر، ماکس: اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری، عبدالکریم، رشیدیان، پریسا منوچهری کاشانی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1373ش.
1. ابنابیالحدید: شرح نهجالبلاغه، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، قم، منشورات مکتبة آیةاللَّه العظمی المرعشیالنجفی، 1404 ق.
2. الجزری، ابوالحسن علی بن محمد بنالاثیر: اسدالغابة فی معرفة الصحابه، دارالشعب، 1970 م.
3. الحرّالعاملی، محمدبنالحسن: وسائلالشیعة الی تحصیل مسائلالشریعه، 20 جلد، تهران، مکتبةالاسلامیة، 1383ق.
4. الحکیمی، محمدرضا، محمد، علی: الحیاة، تهران، نشر الثقافةالإسلامیة، 1408 ق.
5. الرضی، ابوالحسن: نهجالبلاغة، «صبحی الصالح»، قم، انتشارات هجرت، 1395 ق.
6. الصدر، السیدمحمدباقر: الاسلام یقودالحیاة، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات.
7. الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی: التوحید، تصحیح هاشم الحسینی الطهرانی، تهران، مکتبة الصدوق، 1398 ق.
8. : معانیالأخبار، تصحیح علیاکبر الغفاری، قم، انتشارات اسلامی، 1361ش.
9. الطباطبائی، السیدمحمدحسین: الرسائل التوحیدیه، قم، مؤسسةالنشرالاسلامی، 1417 ق.
10. الطبرسی، ابوعلی الفضل بن الحسن: مجمعالبیان فی تفسیرالقرآن، تصحیح هاشم الرسولی المحلاتی، قم، مکتبة آیةاللَّه العظمی النجفی المرعشی، 1412ق.
11. الطبرسی، ابونصر الحسن بن الفضل: مکارمالاخلاق، بیروت، دارصعب، 1401 ق.
12. القرضاوی، یوسف: دورالقیم و الاخلاق فی الاقتصادالاسلامی، بیروت، مؤسسةالرسالة، 1417 ق.
13. الکلینی، ابوجعفر محمد بن یعقوب: الکافی، تصحیح علیاکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1362 ش.
14. المجلسی، محمدباقر: بحارالانوار، تهران، مکتبةالاسلامیة، 1374 ش.
15. المفید، محمدبن محمد بن النعمان: کتاب الأمالی، قم، منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة، 1403 ق.
16. النوری، میرزا حسین، مستدرکالوسایل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسة آلالبیتعلیهمالسلام لاحیاءالتراث، 1407ق.
17. الهندی، علیالمتقی، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، بیروت، مؤسسةالرسالة، 1409 ق.
* عضو هیئت علمی دانشگاه مفید.